پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : ونوس و پارادایس
الی تو رفتی! امـــــــــــــا... خودت نرفتی!!!!!! دیشب خبر دادی که من میرم واسه همیشه!خونســرد خونســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد ساده و بی اعتنا گفتم:بهترین کارو کردی!برو به سلامت!خداحافظ.اما ساده نبود!نمیدونم اینارو روزی می_ خونی یا نه! ولی بدون زنداداش!!!اگه رفتی اگه فراموش شدی پس بدون اونجا جای تو نبود!!!!اونجا انقـــــــــــــــــــد کوچیک بود انقد تنگ و تاریک بود که ظرفیت پذیرش تو رو نداشت!خورده نگیر!!!!!!!! آره! اونجا جـــــــــــــای تو نبــــــــــــــــــود، چون اونجـــــــــــــــــا قلب داداش من بود! از حرصم نخواستم جوابتو بدم که چرا میخوای بری؟!چرا؟ مانعت نشدم!چرا؟خواستم بری بی بهونه تا یه نفر یادش بی اُفته که چرا تنها شده!؟!؟!چرا گم شده؟چرا دیگه هیچکی بهش توجه نداره؟چرا آسمونش سیاه ش_ ده؟راستی چرا؟؟؟؟؟؟ چرا داداش مـــن تنـــها شده؟ نویسنده:پارادایس ![]()
![]() |